در خدمت و خیانت اینستاگرام به دندانپزشکان!
خاطرات یک دندانپزشک واقعی: ۶
(به مناسبت فیلتر شدن سایت اینستاگرام)
راستش را بخواهید مهمترین معیار ازدواج من به عنوان یک دندانپزشک، شکمم بود! همسرم را در یک مهمانی به خاطر غذایی که مادرش درست کرده بود و خیلی خوشمزه بود پسندیدم! درواقع من عاشق دست پخت مادرزنم شدم و با همسرم ازدواج کردم. خیلی زود فهمیدم که جهالت و بیتجربگی جوانی کار دستم داده است و «دختر کو ندارد نشان از مادر» به تورم خورده است. کل دلیوریها و فست فودهای شهر منزل مرا میشناسند. کافی است تلفن را بردارم و شماره یکی را بگیرم تا طرف پشت خط بگوید: دکتر جان شما هستید… الان از همان همیشگی برایتان میفرستم!
خلاصه عمر ما با داشتن همسر خانه داربه خوردن غذاهای بیرون طی شد. ولی چندی است که ناگهان تغییرات شگری در منزل احساس کردهام! هنگام بازگشت از مطب به خانه، بوهای بسیار عجیب و غریبی به مشامم میرسد. روی سفره چیدمان زیبا و غذاهای خوش آب و رنگ همسر پز به چشم میخورد!
اوایل باورم نمیشد. احساس میکردم که خانه را اشتباهی آمدهام یا دارم خواب میبینم! حتی به فکرم رسید تا همسرم را پیش روانپزشک ببرم و چکاپش کنم که بلایی سرش نیامده باشد و دچار اختلال شخصیت یا مشکلات حاد دیگر نشده باشد!
ولی از آنجایی که از عاشق غذاهای خوشمزه هستم به روی خودم نمیآوردم و از تناول غذا لذت میبردم!
کنجکاویم در مورد علت این تغییر شگرف در علاقهمند شدم همسرم به آشپزی سر جای خودش باقی بود تا اینکه بعد از مدتها جستوجو بررسی، توانستم آن را کشف کنم!
قضیه این بود که یک سایت و اپلیکیشن موبایل به اسم اینستاگرام وجود داشت که ملت عکس غذاهایشان را میگذاشتند و لایک میزدند! همسر بنده هم به خاطر اینکه از دوستانش عقب نماند، در رقابت با آنها آشپزی میکرد و غذاهای رنگین درست میکرد!
من در عمرم گوشی موبایلی غیر از ۱۱۰۰ نوکیا دستم نگرفتهام و اصلا با موبایل و اینترنت و این دست جینگولک بازیها حال نمیکنم! ولی دست، دست اندر کاران این برنامه اینستاگرام را از دور میبوسم (به شرطی که نامحرم نباشند!) چون واقعا انقلابی در ذائقه و حتی سیستم گوارشی خانواده ما ایجاد کرده است و ما را از یک عمر غذای بیرون خوری نجات داده است و بخار و گرمای طبخ غذا را برای اولین بار به کانون آشپزخانه ما وارد کرده است!
منبع:دندانه