ستون پنجم قوای بیگانه در مطب دندانپزشکی
خاطرات یک دندانپزشک واقعی: ۲
یادداشت طنز: همیشه معتقد بودم خوشبختی من این بوده است که همسر من دندانپزشک نیست. سرم به کار خودم گرم است و وقتی به خانه میرسم علاوه بر اینکه مجبور نیستم جزئیات کار اعصاب خرد کنم را با او در میان بگذارم، لازم هم نیست که به مصائب تکراری کار مزخرف همسرم هم گوش فرادهم و با او احساس همدردی کنم.
تا دو سال پیش اوج خوشبختی من به عنوان یک دندانپزشک متاهل ادامه داشت تا زمانی که منشی جدیدم کارش را در مطب شروع کرد. منشی جدید خواهرزاده کبری خانم همسایه دختر خاله همسرم بود که با مدرک لیسانس در مطب بنده با معرفی همسرم مشغول به کار شد. از آنجایی که هر همسر متعهدی نسبت به محیط کار همسر هر چند متعهدش حساس است این اتفاق را به فال نیک گرفتم که نیروی جدید از طریق همسرم رویت و تایید صلاحیت شده است و مشکلی در این میانوجود نخواهد داشت. ولی بدبختیهای من از همان زمان آغاز شد.
بلافاصله بعد از شروع به کار منشی جدید، متوجه شدم خانم منشی بیش از آنکه منشی مطب من باشد منشی خانمم میباشد. علاوه بر این راپورت نکته به نکته رویدادهای مطب را تمام وقت به استحضار همسر بنده میرساند، سر شب که به منزل میرسیدم با انبوه انتقادها و پیشنهادهای همسرم در مورد کارم مواجه میشودم. مثلا اینکه چرا از دوستم پول نگرفتهام، چرا به فلانی تخفیف ندادهام، چرا آمروز دیر به مطب رفتم. چرا روز دیگر بلافاصله بعد از ترک مطب به منزل نرفتم و الخ!
چند بار به زبان بیزبانی خواستم به منشی بفهمانم که کارش نیست! ستون پنجم نیروهای خارجی بودن در مطب آخر و عاقبت خوشی ندارد ولی همین تهدیدهای تلمیحی هم به گوش همسرم رسید و به شدت از سوی او محکوم شدم!
سعی کردم با سختگیری بر منشی و حداقل پرداخت حقوق کاری کنم که خودش شغلش را عوض کند ولی سریع راپورتش را به همسرم رساند و همسرم تهدید کرد که اگر حقوق منشی را اضافه نکنم خودش ازجیب خود (که درواقع آینهای از جیب بنده است!) حقوق منشی را خواهد پرداخت!
هشت ماه پیش روی میز منشی مطب دفترچه ثبت نام آزمون کارشناسی ارشد را دیدم. ناگهان فکر بکری به ذهنم رسید. با هزینه خودم او را در کلاسها ی آمادگی آزمون قبت نام کردم. زودتر از کار ترخیصش میکردم تا به درسش برسد و مدام به او برای درس خواندن انگیزه میدادم. سر انجام زحماتم نتیجه داد و منشی گرامی در آزمون کارشناسی ارشد امسال در یک شهر دیگر قبول شد و ازهمین مهر ماه درس خود را آغاز کرد. بدون اینکه به همسرم بگویم بلافاصله اولین متقاضی منشیگری در مطب را هم با حقوق بالا استخدام کردم واز دست منشی مخبر خلاص شدم!
منبع:دندانه