تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

دندان‌پزشک من/ تجربه‌ای از دندانپزشکی (۱)

دندان‌پزشک من/ تجربه‌ای از دندانپزشکی (۱)

 

توکا نیستانی
کاریکاتوریست، معمار و وبلاگ‌نویس ایرانی، فرزند منوچهر نیستانی شاعر درگذشته و برادر مانا نیستانی کاریکاتوریست است. وی در سال ۱۳۶۶ از دانشگاه علم و صنعت ایران در رشتهٔ معماری فارغ‌التحصیل شده‌است. او فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۵۸ با هفته‌نامه «کتاب جمعه» به سردبیری احمد شاملو آغاز کرد. توکا سابقهٔ همکاری با بیش از ۵۰ نشریه را در کارنامه‌اش دارد و تابه‌حال ۲ بار به‌عنوان بهترین کارتونیست در جشنوارهٔ مطبوعات ایران انتخاب شده‌است.
توکا در سال ۱۳۸۹ از ایران رفت و در تورنتو، کانادا سکنی گزید.
توکا نیستانی از سال ۸۸ در وبلاگی با عنوان «توکای مقدس» می‌نویسد.
آنچه می‌خوانید بخش اول از مجموعه‌ سه یادداشت از او درباره ارتباطش با دندان‌پزشکان و دندان‌پزشکی است. بخش دوم و سوم را هم بخوانید.

امروز رفتم دندانی که پوسیده بود تعمیر کنم. روی صندلی مخصوص دراز کشیدم تا مثل همیشه آقای دکتر با عینک مخصوص و ماسک از در وارد شد و من‌‌ همان طور خوابیده با او سلام و علیک کردم.
دکتر مرتضوی به چند دلیل بهترین دندانپزشک شهر است، اولاً می‌داند که من طاقت تحمل درد ندارم پس وقتی دندانم را بی‌حس می‌کند خیلی مایه می‌گذارد و تا ساعت‌ها بعد حتی انگشت‌های پای من هم بی‌حس می‌مانند؛ البته گاهی از اعتماد من سوء استفاده می‌کند و بدون بی‌حسی و فقط با این اخطار که: «الان تموم می‌شه» دندانم را چرخ می‌کند.

ساعد‌هایش مثل همهٔ دندانپزشک‌های درجه یک پشمالو است و سرش هم تاس است. آخرین و بزرگ‌ترین مزیتش نزدیک بودن مطبش به خانهٔ من است؛ قبل‌ها که به مطب‌هایی دور از خانه می‌رفتم بین راه ترس بر من غلبه می‌کرد و شلوغی خیابان و نبودن تاکسی را بهانه می‌کردم و به خانه بر می‌گشتم اما حالا که این بهانه را ندارم خیالم راحت است و بیشتر به دندان‌هایم می‌رسم.

دندان‌پزشک من/ تجربه‌ای از دندانپزشکی (۱)

دندان‌پزشک من/ تجربه‌ای از دندانپزشکی (۱)

این تصویری است که من از دکتر مرتضوی در ذهنم دارم، چهارده سال او را بالای سرم و وارونه دیده‌ام.

شبی که به اتفاق همسرش، خانوم دکتر جزنی، در بیمارستان قلب به عیادت من آمدند چون مستقیم و از روبرو به صورتشان نگاه می‌کردم نشناختمشان اما وقتی که دراز کشیدم و سر و ته نگاه‌شان کردم فهمیدم که دوستان دندانپزشک من هستند. آقای دکتر و همسرش انسان‌هایی با فرهنگ و اهل کتاب و هنر هستند. دکتر دوست دارد وقتی من دست و پا بسته روی صندلی مطب دراز کشیده‌ام و آن لولهٔ ساکشن مسخره زیر زبانم قرقر می‌کند و کلی پنبه و گیره توی دهانم است، دربارهٔ مسائل سیاسی و اجتماعی روز نظر من را بپرسد؛ البته در آن وضعیت منتظر جواب نمی‌ماند و همیشه گفت‌و‌گوی ما به گفت و شنودی یک طرفه تبدیل می‌شود، او می‌گوید و من گوش می‌دهم.

همهٔ دندان‌های دکتر مرتضوی سالم و بی‌عیب است و به همین خاطر ترس آدمی را که زیر دستش خوابیده درک نمی‌کند. یک بار که مشغول عصب‌کشی دندانم بود با بدجنسی و از ته دل دعا کردم که دندان‌هایش بپوسد تا ببینم می‌تواند ۴۵ دقیقه دهانش را باز نگاه دارد و این همه سوزن و میله و گیره و پیچ و آمپول را تحمل کند؟…
خدا را شکر که برد مؤثر آه من در آسمان خیلی بالا نیست.

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته