درباره دکتر بدری تیمورتاش، از اولین زنان دندانپزشک ایران
«تیمورتاش» از نردین تا بروکسل
گزارش: محمدحسین عابدی/ خبرگزاری مهر
بدرالزمان تیمورتاش برای سپید پوشان عرصه بهداشت و درمان نامی آشنا است نخستین دندانپزشک زن ایرانی کهزاده روستای کوچک اما باصفای نردین میامی در شرق استان سمنان امروزی و در قلب ولایت خراسان روزهای دور که زندگی پرفرازونشیبش امروز الهامبخش بسیاری از پزشکان جوان روزگار ما است. بانوی ایرانی که علاقه به درس خواندن، او را از نردین و سپس بجنورد، به بلژیک و فرانسه برد و پس از عدم موافقت خانواده در اعزامش به جمهوری خلق کنگو در قلب افریقا، مشهد را برای زندگی برگزید و تا پایان عمر در این شهر زیست. امروز نام او بر سر در دانشکده دندانپزشکی و سالن آمفیتئاتر دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد خودنمایی میکند بانویی که اما در زادگاهش کسی او را نمیشناسد.
[صفحه دکتر بدری تیمورتاش در ویکیپدیا]
تیمورتاش جامعه پزشکی را به تحسین واداشت
زمانی که برای تهیه گزارش از سفر یکروزه وزیر بهداشت در اختتامیه طرح نورآوران سلامت پای به روستای نردین در شرقیترین نقطه استان سمنان میگذاشتم، نمیدانستم قرار است باشخصیتی آشنا شوم که جامعه پزشکی ایران را به تحسین واداشته است، روستایی ساده، محروم که حتی یک ساعت آب شرب در طول روز برایشان مهیا است و ارتزاق مردمان سادهدلش از راه کشاورزی و دامداری تأمین میشود.
پیچوتاب جاده میامی-نردین کمی سخت میگذرد شاید فاصله زیاد این روستا از شهرستانهای شاهرود و میامی باعث کلافگی صبحگاهیمان است آنهم در صبح سرد پائیزی جایی که باید دستی بر بخار روی شیشه خودرو کشید تا نخستین تصویر از روستا را میهمان چشمان کرد.
آنقدرها هم کوچک نیست نامش پنج حرف دارد مردمش صدها حرف اینجا ترکیبی زیبا از خشت، گل، سادگی، قدمت، غنا و البته محرومیت است؛ اینجا روستای نردین است.
اینجا تیمورتاش نامی آشنا است
امید دارم بتوانم از اهالی این روستا اطلاعاتی درباره بدرالزمان تیمورتاش بیابم و پس از لختی استخوان نرم کردن راسته پرشیب روستا را طی میکنم در نخستین گام اما نخستین غافلگیری به انتظار ما است، ندای «لاالهالاالله» سخن از تشییع یکی از افراد درگذشته روستا را میدهد آنهم در روستایی که همه باهم آشنا هستند پس نباید کسی را برای مصاحبه یافت شاید بدترین زمان نصیبم شده است.
کمی طول میکشد تا فردی را برای مصاحبه پیدا کنم، «اهل این دیارم اما تابهحال تنها نامش را شنیدم آنهم از پدرم» تنها چیزی است که از تیمورتاش میداند اما خوشحالم چون این نخستین فردی بود که با او همصحبت میشوم.
محسن فرامرزی نام دارد، چند سالی مانده تا موی سپید چهلسالگی روی شقیقهاش بنشیند میگوید: اینجا بسیاری او را میشناسند اما تنها در حد همینکه نامش را بدانند، پدر میگفت خواهر تیمورتاش معروف بود وزیر دربار رضاخان کسی که هشت سال در دربار خدمت کرد اما کسی از بدرالزمان خاطرهای ندارد در کودکی نردین را ترک کردهاند فقط میدانیم پدرش حاکم این ولایات بوده است.
آنطور که دستگیرم شد، تیمورتاشها از طایفههای معروف هستند اما اکثرشان برای تحصیل و زندگی از اینجا رفتهاند بسیاریشان دکتر، مهندس، یا در پایتخت زندگی خوبی دارند یا خارج از کشور اقامت کردهاند.
اطلاعات زیادی از او در دسترس نیست
کمی جلوتر، این بار خانمی مسن که بهسختی فارسی سخن میگوید، کمی ترکی میدانم آنهم به خاطر ریشه مادریام که به خراسان بازمیگردد بهسختی میتوانم بفهمم که میگوید: بدری کوچک بوده که رفتند آنهم حدود صدسال پیش.
دخترش که اطرافیان او را هم مادربزرگ صدا میزنند میگوید: نام پدرش حاج کریم دادخان تیمور تاش بوده است از همان بچگی چون متمول بودند همه فرزندانش را فرستاد خارج و خودش هم رفت و شد والی بیرجند به این خاطر اطلاعات چندانی از او نیست.
وقتی که صحبتهای مشابه را از عضو شورای اسلامی روستای نردین شنیدم برایم مسجل شد که باید سرنخهای زندگی بدرالزمان تیمور تاش را در جایی جز زادگاهش بجویم.
شاهرودیها هم او را نمیشناسد
نخستین کسی که در شاهرود برای اخذ اطلاعات درباره دکتر تیمورتاش به سراغش میروم، رئیس نظام پزشکی شهرستان است کسی که سال هاست نامش آشنا در طبابت و آزمایشگاه دارد و پزشکی نامی است.
از سخنان دکتر صالحی مقدم نیز بوی غربت بدرالزمان تیمور تاش میآید میگوید: «اصلا نام و اطلاعاتی از او نیست و ما شاید تنها نامش را شنیده باشیم در همین حد.»
یک دنیا غربت برای زنی که یک دنیا را به تحسین وا داشته است این بار تیر خلاص را بر پیکر این گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود میزند که میگوید: هیچ اطلاعاتی درباره این بانو وجود ندارد اگر چیزی میخواهید باید بروید دانشگاه علوم پزشکی مشهد و یا دانشکده دندانپزشکی این دانشگاه.
تیمور تاش اقوامی در شاهرود دارد
در نهایت سرنخ موجود از اقوام و خویشاوندان نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی ما را به عموزاده بدرالزمان تیمورتاش میرساند این بار وقتی تلفنی با وی قرار مصاحبه را میگذاشتم به یاد ارشمیدوس افتادم که فریاد میزد «اورکا… اورکا…» بالاخره یک نفر او را در این شهر شناخت آن هم عموزادهای که بیش از نیم قرن زندگی موی سپید را بر شقیقه برایش به ارمغان آورده و به اذعان سایر برادرهایش، تاریخ گویای خاندان تیمور تاش است.
شهاب تیمور تاش داستان را از برادر بدرالزمان، یعنی عبدالحسین خان تیمورتاش، وزیر درباره رضاخان آغاز میکند فردی که از ولادت او را حدود سالهای ۱۲۶۵ میدانند و زندگی پرفراز و نشیبش داستانی به بلندای شب یلدا دارد شهاب میگوید «بدرالزمان یا آن طور که در فامیل صدایش میزدند، بدری خواهر کوچکتر عبدالحسین خان تیمور تاش بود ولادتش را ۱۲۸۰ نوشتهاند اما در این تاریخها اختلاف بسیار است هنوز هم نمیتوان به قطع گفت چرا که به عنوان مثال عبدالحسین خان برای اینکه بتواند در انتخابات سنا شرکت کند شناسنامهاش را پنج سالی دست کاری کرده بود».
اشاره تیمورتاش به برهه از زمان است که هنوز رضاخان بر سرکا نیامده، بهبوهه مشروطه روبه اتمام است و عبدالحسین خان پس از سالهای ۱۲۸۰ تا کودتای ۱۲۹۹ از مدرسه عالی شوروی که مخصوص فرزندان سران کشورهای منطقه بوده است فارغ التحصیل شده و به عنوان افسری جوان به ایران باز میگردد در همان زمان است که بدرالزمان نیز برای تحصیل به بروکسل فرستاده میشود.
پدر بدری مردی روشن فکر بود
همیشه برایم سوال است که در سالهای پایانی قرن سیزدهم چگونه یک پدر اجازه میدهد دخترش به تنهایی به اروپا برود شهاب درباره این سول چنین میگوید: حاج کریم دادخان مرد بزرگی بود کسی که نایب ولایه بجنورد امروزی (یا همان یارمحمدخان سهام الدوله) بود و با پایان بخشیدن به قائله و شورش بیرجند توسط شوکت الملک خراسانی، لقب سردار معظم را دریافت کرده بود.
تیمور تاش که گویا از بیان خاطرات خانوادگی احساس خوبی دارد، میگوید: پدر بدری علاقه شدید به فرزندانش داشت سه فرزند، دو پسر و یک دختر که عبدالحسین خان بزرگترین آنها بود که به شوروی رفت، با مشورت عبدالحسین خان، بدری هم ابتدا به سوربون فرانسه و سپس به بروکسل بلژیک رفت اما فرزند سوم هیچگاه نه در سیاست وارد شد و نه در نهایت فردی نامدار شد.
اما نکته جالب در این بین آن است که بدرالزمان در پایان تحصیل خود در رشته پزشکی و فارغ التحصیلی از اروپا قصد سفر به جمهوری کنگو در قلب آفریقا را دارد و به اصرار خانواده به ایران باز میگردد شاید این امر تنها نقطه اختلاف بدرالزمان با پدر باشد.
بدری پس از بازگشت به ایران به مشهد رفت
داستان ورود بدرالزمان به ایران نیز شنیدنی است، شهاب تیمورتاش در این باره روایت میکند: پس از اینکه از سفر به آفریقا توسط خانواده منع شد به ایران آمد و پس از ورود به مشهد در سال۳۴ یا ۳۹، دانشکده دندانپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد را راه اندازی کرد.
درباره اقدامات نخستین دندانپزشک بانوی ایرانی خیلی کنجکاوم، شهاب میرود سر اصل مطلب و توضیح میدهد: «بدری به دو اصل بسیار معروف بود یکی نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی و دوم، کمک به دانشجویان بیبضاعت که نمیتوانستند هزینه تحصیل را بپردازند و این اقدامات باعث شد تا در نهایت سالن آمفی تئاتر و کتابخانه دانشگاه علوم پزشکی مشهد به نام وی نامگذاری شود».
با نگاهی به سامانه اینترنتی دانشکده دندانپزشکی دانشگاه مشهد میتوان دریافت، ساختمانی که آن روزها بدرالزمان تیمورتاش بنا نهاد امروز در زمره بهترینها در کشور با ۱۱۵استاد، ۳۶دانشیار، ۵۷ استاد یار، بیش از چهار هزار دانشجو است که در یازده گروه آموزشی مانند ارتودنسی، کودکان و… مشغول به تحصیل هستند شاید امروز جای بدری دز این دانشگاه بیش از پیش خالی است.
بدری زنی مقاوم بود
به زندگی نامه بدرالزمان تیمور تاش باز میگردم، عموزاده این نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی درباره کودکی وی هم میگوید: در دبستان ژاندارک تحصیل میکرد و در اوایل دهه بیستم زندگیاش به خارج از کشور رفت درباره فعالیتهای وی در اروپا اطلاعات چندانی نیست اما با اطمینان میتوان گفت نه جزء گروههای سیاسی بود و نه در جنبشهای مدنی، اجتماعی و آزادیخواهانه تازه شکل گرفته در فرانسه و بلژیک آن روزها پیوسته بود فقط و فقط درس و علم.
شهاب میگوید: شخصیتی جالب داشت از روی نوشتههای پدرم میتوانم بگویم عاشق خدمت به مردم بود همه وقتش را صرف علم میکرد از او کتابهای بسیار زیادی مانده است اما جزواتش بسیار معروف هستند هرچند باید بگویم شاگردان وی امروز شاید از خودش نیز معروفتر هستند و این خود نوعی طنز روزگار است.
وی ادامه میدهد: اما در نهایت کم نام و نشانی بدرالزمان و یا حتی ایران، دختر عبدالحسین تیمورتاش به واسطه مورد غضب قرار گرفته شدن وی توسط رضاخان بود با اینکه تیمورتاش هشت سال در مقام وزارت دربار قزاق چکمه پوش خدمت میکرد اما در نهایت حسادت اطرافیانش باعث شد تا مقتول زندان قصر نام بگیرد و در ادامه خاندان تیمور تاش از سر زبانها بیافتد.
شاگردان تیمور تاش امروز پزشکان معروفی هستند
از بدالزمان تیمورتاش شاگردان بسیاری مانده است که شاید معروفترین آنها، دکتر صحافی دندانپزشک نامدار مشهدی باشد هرچند گفتگو با چنین پزشکی بسیار سخت است اما چند جملهای از وی برای تکمیل این گزارش کفایت میکند «تیمورتاش برای همه ما نقش خواهر بزرگتر را داشت بسیاری از دانشجویان آن دوران، درس و کار امروی خود را مدیون آن مرحومه هستند هنوز هم پزشکان زیادی هستند که در خواجه ربیع مشهد به دیدار مزار او میروند».
وی ادامه میدهد: «بانوی بسیار خوبی بود خیلیها مدیونش هستند هیچگاه ازدواج نکرد و تمام زندگیاش را وقف کار و پزشکی کرد».
نقل قول دیگری از دکتر امیری درباره تیموتاش در دسترس است، پزشکی که در مشهد این روزها بسیار معروف است و در دانشگاه علوم پزشکی مشهد ید طولایی دارد، درباره بانو تیمورتاش، مینویسد: «خیلیهایمان آن روزها در شرایط سختی به مشهد رسیده بودند و در دانشکدهای که هیچ چیز از آن نمیدانستند مانند بیگانگان فضایی چشم میچرخاندند اما در این بین نگاه مهربان و گرم بدرالزمان تیمورتاش بود که همهمان را دلداری میداد.»
نام نیک میماند از هر فرد به یادگار
در نهایت باید گفت، تلاشهایم برای اخذ اطلاعات بیشتر، مجموعه مقالات، کتابها، دانشجویان شاخص و اقدامات بدرالزمان تیمور تاش از سوی روابط عمومی دانشکده علوم پزشکی بینتیجه ماند شاید سرنوشت تیمور تاش با گم نامی عجین است.
زنی که بینام آمد، در اروپا نامی برای خود دست و پا کرد همه را به تحسین واداشت و نامش را بر تارک آسمان پزشکی ایران به عنوان نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی ثبت کرد، برای بدست آوردن آرزویش قصد آفریقا کرد اما در نهایت و در اوج گمنامی در مشهد درگذشت.
بدرالزمان تیمورتاش در سال ۶۸ و در حالی که بیش از هشتاد سال داشت در مشهد درگذشت وی تا پایان عمر ازدواج نکرد و از وی جز چند کتاب، نامی بر سردر کتابخانه دانشگاه علوم پزشکی مشهد و شاگردان و سنگ قبری در خواجه ربیع نمانده است و چه بسا همان نام نیک برایش از هزاران عنوان مشابه نخستین بانوی دندانپزشک ایرانی، بیشتر بماند.
منبع:دندانه