بوی عشق
خاطرات یک دندانپزشک واقعی: ۲۲
آدمها از بوهای مختلف خاطره دارند. یکی از بوی زلف یارش دارد. یکی از عطری که در دوران نامزدی، نامزدش استفاده میکرده است. یکی بوی قورمه سبزی مادرش نوستالژی است و یک نفر از عطر اطلسیهای فلان پارک و بوستان خاطره دارد.
با خودم فکر میکردم من دندانپزشک از چه بویی خاطره دارم. عشقولانهترین خاطره من از بوها، به بوی دندان برمیگردد! بله بوی دندان! دندان سوخته که بدون آب با توربین تراش داده شده باشد!
قضیه از این قرار است که من با زنم روی یونیت دندانپزشکی آشنا شدم. آنقدر این آشنا شدن حواسم را پرت کرد که بدون آب دندان وایتال شماره هفت پایینش را تراش دادم و بوی کباب دندان همه فضای مطب را فرا گرفت. سرانجام آن دندان بعد از پرکردن گرفتار حساسیت شد، بعدها دندان را اندو کردم و اندوی خودم را در چهارمین سالگرد ازدواجمان ریتریت کردم و بعد از کشیده شدن در حدود چهار سال بعد از ازدواجمان مجبور شدم دندان را بکشم و در دهمین سالگرد ازدواجمان به عنوان کادوی سالگرد ازدواج، یک واحد ایمپلنت اعلای ساخت سوئیس در محل اولین آشناییمان قرار دادم. (البته به همسرم گفتم که فرانسوی است! چون فکر میکند هر چیزی مثل ریمل و عطر لابد فرانسویاش خوب است!)
الان چند سال از قرار گیری آن ایمپلنت میگذرد و من منتظر هستم که کی قرار است که برای پروتز پارسیل در فک پایین خانمم قالبگیری باید انجام دهم.
بوی عشق برای یکی با بوی بهار تداعی میشود، برای یکی با بوی عطر، با بوی قهوه یا شکلات و برای من با بوی دندان! دندانی که مانند دل عاشق سوخته باشد!
منبع:دندانه