اشاراتی به دندانپزشکی و دندانسازی در کتاب روزنامه خاطرات عین السلطنه
قهرمان میرزا سالور ملقب به عین السلطنه، برادرزاده ناصرالدین شاه بود اما به نوشته مسعود سالور، پسرش، چون شاه هرگز با برادران و برادرزادههایش بر سر لطف نبود، هیچگاه صاحب شغلی مهم و منصبی بزرگ نشد. با این حال به واسطه نسبت نزدیک با شاهان قاجار همواره در جمع بزرگان و اشراف حضور داشت.
کتاب خاطرات ده جلدی او که در دوره خودش روزنامه خوانده میشد، بالغ بر هشت هزار صفحه است و از مفصلترین و جذابترین نمونههای خاطره و شرححالنویسی در ادبیات و تاریخ معاصر ایران است.
او نوشتن خاطرات شخصی خود و اوضاع روزگارش را از یازده سالگی و سال۱۲۶۱ خورشیدی و در سالهای آخر پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار شروع کرد و تا یک ماه پیش از مرگش در سال۱۳۲۴ و ابتدای دوره محمدرضا شاه ادامه داده است.
در این کتاب علاوه بر وقایع سیاسی و تاریخی دوران پنج پادشاه، اشارات زیادی به مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی ایرانیان در اواخر قرن گذشته و اوایل قرن حاضر میبینیم و از نوع زندگی و تغییرات روزگار و تاثیر وقایع سیاسی و اجتماعی در سبک زندگی مردم آگاه میشویم.
این کتاب دورهای را در برمیگرد که به ناگهان بیشترین پیشرفتها و تغییرات رخ میدهد و به نوعی ایرانیان از زندگی سنتی و همیشگی چند صدساله فاصله میگیرند و کمکم وارد دنیایی نو و روزگاری مدرنتر میشوند. در این میانه بهداشت و سلامت هم بهخصوص در میان طبقه اشراف اهمیت بیشتری مییابد و ابزارهای آن نیز بیشتر و بهتر فراهم میشود. از میان نگاه جامع مولف به پدیدههای مختلف شخصی و اجتماعی طبیعیست که اشارات زیادی به مقوله طب و بهداشت و سلامت ببینیم.
هرچند بررسی مساله طب و پزشکی در آن دوران از منظر این مجموعه بسیار لازم و با ارزش است اما با توجه به تعدد اشارات به مقوله دندانپزشکی و دندانسازی و درد دندان و… در این مقاله تنها به همین حوزه میپردازیم. این مطالب اطلاعاتی در مورد سطح بهداشت دهانی بزرگان، کیفیت و جزییات درمانهای دندانپزشکی در آن روزگار، تعداد و شرایط مطبها و محکمهها، شرح حال دکتر هیبنت دندانپزشک خارجی، عبارات و واژههای مصطلح در آن دوران و نگرش مردم به مقوله دندانپزشکی به دست میدهد.
عین السلطنه در موارد متعدد به وضعیت دندانهای خودش اشاره کرده است و گاه از درد مینالد و از درمانهای دندانپزشکی خود نیز مینویسد:
«از صبح دندان افخم الدوله درد گرفته بود. من اگرچه دندانم ظاهر خوبی ندارد اما محکم است و تا امروز درد دندان ندیده. نهایت استحکام را دارد.»(۱)
«پا درد الحمدللّه خوب شد. حالا دچار دندان درد شدهام و من این دو مرض را هیچ مبتلا نشده بودم. مویم زود بلکه خیلی زود سفید شد، اما دندانم بسیار خوب بود و تا امروز که به این سن رسیدهام درد دندان ندیده بودم. هیچ به اصطلاح کرم هم نزده سوراخ نشده نمیدانم علت چیست. الان سه روز است به شدت درد می کند. هیچ دوای این درد را هم بلد نیستم فقط کلرات مزمزه میکنم. دیشب خیلی درد گرفت کم خواب رفتم.»(۲)
در جای دیگر با عبارت دندان طواحن اشاره به درد دندانهای خلفی خود دارد:
«دماغ ندارم، هیچ حال ندارم. بدتر از همه چهار پنج دندان طواحن من جوفش به کلی خالی شده متصل درد میکند و جز پر کردن چاره ندارد… من تا پارسال دندان درد ندیده بودم. از پارسال بنایش را گذاشته. هیچ جور غذای سخت نمیتوانم بخورم نان را هم باید آب بزنند.»(۳)
«عصر دندانسازی رفتم دو دندان طواحن خودم را که خالی و خراب بود کشیدم. میخواهم طهران برای حضرت والا روانه دارم تا یقین کند راست میگفتم.»(۴)
«… اما افسوس که دندان من متصل درد کرد و از همه محروم ماندم. فقط غذای من تخم مرغ عسلی بود و قدری پلوی نرم.»(۵)
«دندان من پیله کرده بود از حدت آن تب کردم.»(۶)
«مجبور شدم با حال تب دندان سازی بروم.»(۷)
«یک دندانم درد کرد کشیدم، عبد الله میرزا از بیشعوری پشت دو دندان بزرگ درآمده و نگفته بود. حالا کار بسیار مشکلی شده و کشیدن آن خیلی سخت است.»(۸)
در بخشی دیگر به دندان نواجد به معنای دندان عقل اشاره دارد:
«دندان من همان یک دانه نواجد که بیجا در شهر نکشیدم درد گرفته. یک روز سه ساعت تمام به شدتی درد گرفت که حقیقتا طاقت فرسا بود و هیچ نمانده بود سوار شده شهر بروم. پس از سه ساعت آرام شد. اما دو روز هیچ نتوانستم غذا بخورم مگر آش. تا وقت دارم باید چاره آن یکی را هم بکنم والّا زمستان کار به دست من خواهد داد.»(۹)
همچنین اشاره به درمان جرمگیری دارد و با عبارت پاک کردن و تمیز کردن و چرک دندان از این کار یاد میکند: «صبح به اتفاق طاهر خان به خانه دندانساز رفتم. بسیار کثیف و چرک بود. دندانها را پاک کرد. خیلی سفید و خوب شد. از پشت دندان چرک مثل دندان بیرون میآورد.»(۱۰)
«… دندانم چرک بود رفتم دندانسازی پاک کرد. دوا هم برای دندان گرفتم، پس فردا باید رفت.»(۱۱)
در مواردی دیگر از میان ماجراهای دنداندردها و درمانهای دیگران و اطرافیان به اطلاعات خوبی از کیفیت و جزییات دندانپزشکی در اواخر دوره قاجار دست مییابیم و اشتیاق مردم را برای گذاشتن دندان مصنوعی بهعنوان پدیدهای بدیع و جذاب- و نیز سختی و دردسرهای آنرا- میبینیم:
«رقعه حاج افخم الدوله پس از دعا و سلام و معالجه درد دندان با تنطوردید و صورت خرید اشیاء و وصول پنجاه تومان به رسم سوغات مرقوم می دارند…»(۱۲)
«مادر علی محمد هم دندان گذاشته و حالا عادت کند، مضحک بود.»(۱۳)
«مادر علی محمد را هم دندانساز پانزده روز به توقف امر کرد.»(۱۴)
«مادر علی محمد پانزده روز گذاشتن دندانش طول دارد.»(۱۵)
«مادر زینب میرود دندان بگذارد…»(۱۶)
«عین الملوک مقدار کلی آلوچه از شورستان همراه برداشته با مقداری برگه زردآلو. اول آلوچهها را تا بتواند و دندانش کار کند میخورد، آن وقت برای رفع کندی دندان و تجدید خوراک از آن برگهها به دهان گذاشته دو دستی شقیقههای خود را گرفته میجوید که بسیار مضحک است.»(۱۷)
«مسیو هنبت خان مسنن السلطنه دندانساز اعلیحضرت چند روز قبل آمده بود دندان برای حضرت والا درست کند نمره دندانی که آورده بود سه هزار و سیصد بود. گفت من وقتی که در پاریس بودم و دکان خیلی پستی داشتم سالی دو هزار دندان درست می کردم و در شهر پاریس سیصد دکان دندانسازی بود که هر یک در سال چهار هزار و پنج هزار دندان درست میکردند و پست آنها دو هزار عدد بود. در ایران من در ظرف بیست و سه سال سه هزار و سیصد دندان ساختهام.»(۱۸)
«حضرت والا حالا نه دندان دیگر از خودشان دارند مابقی تماما عاریه میباشد. هنوز عادت نفرموده سخت میگذرد. اما از چیزهای خوب دنیا و اختراع پر منفعت که منفعت آن عام است یکی این فقره دندان است. خیلی اسباب زینت انسان و راحتی شده، هر دندان منفردی را که بسازد پانزده قران اجرت و قیمت می گیرد.»(۱۹)
عین السلطنه از هزینه دندانساز هم مینالد، گویا دندانپزشکی در آن روزگار بسیار گرانتر از امروزه بوده است و برای تامین هزینههای آن حتی اشراف هم مشکل داشتهاند:
«… دندانساز هم سی تومان میخواهد بیاید الموت، چون سی تومان هم مخارج دیگر او میشد لهذا تمول من اجازه نداد که برای پر کردن یا کندن دو دندان شصت تومان مایه بگذارم.»(۲۰)
مولف از ماجرای دندان کشیدن و ساخت دندان مصنوعی پدرش عبدالصمد میرزا عزالدوله، برادر شاه، نیز چنین مینویسد:
«… خانه حضرت والا صبح رفتم. دندانساز خدمتشان بود. دو دندانشان را کشیدند. هر دو لق بودند. قدری با اذیت کشیده بودند.»(۲۱)
«حضرت والا پانزده روز بود گرفتار دندان بودند. یازده عدد دندان لق ضایع خود را کشیده چند عدد هم که از سابق کشیده بودند تمام را یک مرتبه درست کنند خیلی زحمت داد. دوازده مرتبه کلبتین انداخت و تا روز دیگر خون می آمد. قالب گرفتن و کارهای دیگر آن هم خیلی صدمه زد. بدتر از همه نخوردن غذا. فقط این مدت آبگوشت و تخم مرغ میل فرمودند. هبنت خان مسنن السلطنه دندانساز قابلی است. او مباشر این کار بود. این مدت تمام را اندرون تشریف داشتند. شاه دو مرتبه احوال پرسی فرستادند.»(۲۲)
«حضرت والا دیشب از شمران تشریف آوردند. از تمام دندانها سه دانه باقی مانده بود، آن چند روز درد گرفته تمام صورت ورم نموده شکل غریبی شده بودند.»(۲۳)
عین السلطنه در چند مورد هم از شاهان قاجار همعصر خود روایاتی دارد که میتوان از خلال آن به وضع دندانهای آنها پی برد. درباره ناصرالدین شاه مینویسد:
«خداوند همه چیز را برای او تمام کرده، هرگز یک شب ناخوش نشده. مدت العمر رنگ هیچ مرضی را ندیده. یک مرتبه دندان درد نکشیده. یک روز غذایش کم و زیاد نشده…»(۲۴)
اما پسرش مظفرالدین شاه را کاملا برعکس پدر میبیند:
«… در نظافت هم عکس پدرش بود (یعنی در هرکاری). دندانهای جلوی شاه افتاده بود. با وجودی که سالی سه چهار هزار تومان مواجب دندانساز میداد هرچه کردند دندان نگذاشت وقتی که خنده میکرد مثل سگهای پیر دهانش به هم می خورد و باز می شد.»(۲۵)
«امروز سلام شاه، ملک آرا [را] جلو خواسته اظهار التفات فرمودند… شاه پرسید دیروز کجا بودی؟ عرض کردم منزل عز الدوله. دندانش را کشیده احوال پرسی رفته بودم، عز الدوله دو دندان داشت یکی دندان طمع، دیگری دندان عقل. هر دو را به اضافه سایر دندانها کندهاند. چاکر هم به عز الدوله تأسی کرده این دو دندان را خواهم کشید. شاه خیلی اظهار التفات فرموده که شما خوب است به من تأسی کنید. دندان بکشید و بگذارید.»(۲۶)
«مسیو هبنت دندانساز آمد. شاه دندان خود را بیرون آورده دادند درست کند. بعد فرمودند یک دندان من خیلی لق است. مشیر السلطنه عرض کرد بکنید خلاص میشوید.
شاه دست صدیق همایون امیر آخور سابق، حالا میر آخور اصطبل توپخانه از ترکهای خشن را گرفته یک انگشت او را به دهان خود برده که دندان لق را ملاحظه کند. او هم ملاحظه کرد. عرض کرد خیلی لق است، اگر اشاره کنی میافتد. بعد انگشت آصف السلطنه را شاه گرفته به دهان خود بردند. انگشت که داخل شد شاه دندانی گرفته صدای داد آصف السلطنه بلند شد. گفت ای قربانت شوم ول کنید زخم شد، درد آمد.
شاه ول کردند. آصف السلطنه با دست دیگر انگشت خود را گرفته کج و چوله شد یعنی درد میکند. جمیع که ایستاده بودند قدری خنده کرده هبنت خان دندان را به جای خود گذاشت.»(۲۷)
در جلد ششم و خاطرات دوران پادشاهی محمدعلی شاه درباره دیدار با شاه و دندان درد او و تنفرش از دندان مصنوعی مینویسد:
«به چادر شاه رفتیم. احوال پرسی فرمود. از دندان درد خودشان فرمودند. عماد الدوله گفت دندان احتساب الملک را در فرنگستان از طلا درست کرده و بسیار خوب است.
خود احتساب الملک بیرون چادر ایستاده بود. شاه هیچ جوابی نفرمودند. بلکه نفرت از گذاشتن دندان داشت. یاد مظفر الدین شاه افتادم که اگر او بود الان دهان احتساب الملک را مثل غار اصحاب کهف باز میکردند و دندان او را با همه کثافت بیرون آورده خندهها و مسخرگیها میشد که حد و حصر نداشت. بالاخره دو سه هزار تومانی هم صرف دندانسازی میشد.»(۲۸)
چنانکه خواندیم در این کتاب چندین بار از موسیو هیبنت، دندانپزشک سوئدی ناصرالدین شاه، یاد شده است. در موردی هم نویسنده با کنایه به لقب جالب او اشاره میکند:
«لقبهای زیاد دادهاند و حال آنکه یک ماه قبل در روزنامه اعلان مفصلی کردند که لقب و مناصب موقوف مگر به بعضی شرایط که درج شده بود که هرگز در ایران صورت نخواهد گرفت. تا حال صد مرتبه این طور اعلان کرده اند… مثلا «هنبت» دندانساز که مدتی است در ایران و خدمت شاه میباشد لقب مسنن السلطنه گرفته. «هنبت» اهل سوئد است… خیلی حکایت است. خوب است سایر دندانسازها را هم این قسم لقب بدهند و یقین دارم خواهند گرفت، رباعیات السلطنه، تواجد السلطنه و غیره و غیره…»(۲۹)
داستان دندان درد مهندسباشی دربار و حکایت دندان کشیدن برهان الدوله هم خواندنی است:
«حکایت بواسیر مهندسباشی تمام نشده میگوید دندانم درد گرفته و غذا را به زحمت میخورد. با وجودی که درد دندان کشنده نیست و واهمه ندارد از شدت خودخواهی کارها میکند که تمام منزجر شدهایم و هر کدام به شکلی صدمهاش میزنیم و اذیت میکنیم. عصر در چادر تا دکتر وارد شد ناله کرده آخ چه کنم خواهم مرد، بیا دکتر رحمی بکن.
دکتر هم گفت ریشه پوسیده. یک مرتبه سرخ شده نگاه متغیرانهای کرد که خیر خیر نپوسیده. یقین شاهزاده و افخم الملک به شما یاد داداهاند که این حرف را بزنی… روی تخت خوابیده مثل مریضهای چندین ساله سر و گردن و گوش همه را پیچیده. تا پرده چادر بالا رفت بنای ناله را گذاشت، به طوری که اسباب وحشت همه شد… ناچار است که هر روز عنوان مرض بکند و میل دارد هر وقت عنوان میکند از نظام الملک تا مهتر اردو تمام گرد چادرش جمع شده یکی جان فدا کند، دیگری تصدق بیاورد، دیگر ناله و گریه کند و از اطراف چادرش ابدا گامی عقب نگذارند… در طهران هر کس خانهاش برود یا هر خانهای برود اول صحبتش حکایت بواسیر و بعد این درد دندان است.»(۳۰)
«برهان الدوله چندین روز و شب دندانش به شدت درد گرفته بود به هزار زحمت اجازه دادند برود نزد دندانساز و بکشد. رفت و آمد ناله کنان چند برابر قبل جویا شدیم.
گفت از بس که این قزاق عجله کرد من نتوانستم درست دندان خود را بنمایم. لذا دندانساز عوضی یک دندان سالم مرا کشید. درد آن علاوه درد دندان دیگرم شده است. چون ما را راحت نمیگذاشت استدعا کردیم دندانساز در محبس بیاید. قبول شد آمد. حالا برهان نمیگذارد بیرون بیاورند. این بود چند قزاق دست و پای او را گرفته و دندانساز دندان را کشید. خودش و ما راحت شدیم.»(۳۱)
نویسنده در وقایع سال قتل ناصرالدین شاه به وضع میرزارضا کرمانی در محبس اشاره میکند و مینویسد: «او دچار درد دندان و گوش درد بود و خواسته بود که طبیب و جراح بیاید و معالجه کند که این امر به دستور صدراعظم انجام شده بود.»(۳۲)
و در پایان روایتی بسیار جالب و شنیدنی از وضع مطبهای تهران در حدود سال۱۲۹۰ و اوایل دوره احمدشاه را میخوانیم:
«یکشنبه بود دندانسازهای فرنگی و ارمنی بسته بودند. افخم الدوله را دندان درد ناچار کرد سراغ محکمههای دندانسازی مسلمانها برود که تابلوهای خیلی خیلی بزرگ آویختهاند. غروب با ناله مراجعت کرد. میگفت محکمه اولی گفت من شرط کردهام دو کار نکنم: یکی دندان نکشم یکی دیگر پر نکنم. به دومی در خیابان شمس العماره ورود کردم نگاهی کرده گفت با طلای سفید پرکردهاند و من این یک فقره را بلد نمیباشم.
گذر قلی پاچنار خانه دیگری رفتم گفت دوائی میزنم اگر تا سه روز دیگر آرام نشد تشریف بیاورید تا فکر دیگری بکنم…»(۳۳)
منبع:دندانه