دندانپزشکان جوان: چاه کنهای ته چاه دهان
یک روز هم یک بزرگواری دنبال مقنی فرستاده بوده که بیاید برای کندن چاه: «پدر سوخته فلان فلان شده! جلدی بپر و دویست فرسخ رو به قبله برو تا برسی به باغ من. تا رسیدی، تر و فرز یک چاه صد وبیست زرعی بکن. عصری هم تن لشت را بیاور همینجا تا یک صنار مزدت را بدهم بروی پی کارت!»
مقنی هم اعتراض مدنی- کارگری کرده:
«من به زبان خوشت بروم یا راه نزدیکت یا کار سهل و آسانت یا مزد فراوانت؟»
و به این صورت این پیشنهاد را به عنوان ناجوانمردانهترین پیشنهاد کاری تاریخ، ضربالمثل کرده است.
خوب لابد آنموقعها صنف مقنیها با مشکل تربیت بیش از حد مقنی روبه رو نبوده و ترس از بیکار ماندن مقنیها را وادار به سکوت نمیکرده است. امروز روز ما بهترینهای دبیرستانهای مملکتمان را گلچین میکنیم که یکی دو سال برای کنکور و شش سال در دانشکدههای دندانپزشکی خون دل بخورند، بعد آنوقت که خوب مقنیهایی شدند، پیشنهادهایی به آنها میدهیم که صد پله از پیشنهاد آن بزرگوار بیشرمانهتر است:
– باغ دویست فرسخی:
این طفل معصومها که تا روز فارغ التحصیلی یک پایشان در کتابخانه و یک پایشان در بخش بوده و هر کدام از این دو پا گاهی هم نوبتی در لابراتوار بوده است، تازه در این سن و سال میفهمند که فرق دخترهای همکلاسشان با پسرها در چیست و برای خودشان نامزدی، چیزی دست و پا میکنند. همان موقع صاحب باغ آدرس محل حفر چاه را به آنها میدهد. کجا؟ خودشان روی گوش گربه و نامزدشان وسط آبهای خلیج فارس. بالاخره پریهای دریایی هم احتیاج به خدمات دندانپزشکی دارند دیگر!
حکایت زن و شوهری اینها میشود حکایت زن و شوهر بودن ننه سرما و عمو نوروز که هیچوقت به هم نرسیدند. تا اینها طرحشان را بگذرانند و پشت امتحان رزیدنتی بمانند و هر کدام جدا جدا ضریب کا بگذرانند و در درمانگاهها بیگاری بدهند و امتیاز مطب فراهم کنند، حداقل چهار تا رییس جمهور رفتهاند و آمدهاند. خوششانسهایشان مثل بردههای زمان عمو توم، پنی پنی روی هم میگذارند و بالاخره یک روز موفق میشوند آزادی خودشان و زنشان را از ارباب بخرند. آن روز معمولا دو سه روز قبل از مرگ طبیعی آنها در اثر کهولت سن است و به این مناسبت فرخنده یک مکان بیطرف سوم، وسط مسیر محل طرح دوتاییشان انتخاب میکنند و قرار میگذارند؛ مثلا فرودگاه مهرآباد. هر کدام هم یک عکس جوانی خودشان را بالای سرشان میگیرند تا همدیگر را بشناسند.
بچه هم که اصلا حرفش را نزنید؛ مگر اینکه سازمان اداره زندانها به جای سازمان نظام پزشکی دلش به رحم بیاید و پشت در دانشکدههای دندانپزشکی و کلینیکهای ویژه هم، مثل زندانها اطاقک ملاقات شرعی بسازد. تازه آنوقت بچه بیچاره تا هجده سالگی باید مثل فیلم گلهای داوودی، وصف پدرش را فقط از زبان مادرش بشنود و هر از گاهی مثل بیژن امکانیان که میپرسید: مادر! زندان بابا چند دیوار دارد، با صدای آلن دلون بپرسد: مادر! دانشکده دندانپزشکی تازه تاسیس سمنقر آباد علیا چند دیوار دارد؟!
– زبان خوش:
کلا از روزی که شما روپوش سفید میپوشید فحش خورتان ملس میشود. الان وضع طوری شده که مردم به شاگردهای قنادیها هم فحش میدهند و صنف قنادها در یک آگهی به آنها هشدار داده است که به منظور تامین امینیت جانی خودشان لباس کار رنگی بپوشند وگرنه مردم ممکن است آنها را با کادر درمانی اشتباه بگیرند.
این وسط ما دندانپزشکها سیستم فحش خورمان دوگانه سوز هست. درست است که گاهی وقتها همکاران پزشک کم لطفی میکنند و راجع به پذیرفتن دندانپزشکان در جامعه پزشکی اکراه دارند- خوب لابد حق هم دارند ما که از روز اول قبولی میرویم ور دست اوس یزدان دندانتراش، دندان تراش میدهیم و یا برای اوس رکنالدین ایمپلنتچی، نیمه بالا میاندازیم. تکست و مقاله و اینها هم که نداریم اصلا- اما در عوض دوستان پزشک آنقدری معرفت دارند که وقتی جامعه هیستریک میشود و بنا میکند به فحش دادن به جامعه پزشکی ما را هم صدا کنند تا بیاییم سهم فحشمان را برداریم. یعنی تمام سال تکنسین دهان و مسواک فروش هستیم و اصلا دکتر حساب نمیشویم، آنوقت موسم برداشت محصول فحش خیلی هم خوب دکتر و همکار حساب میشویم و روزی سه هزار بار به ما مسیج میدهند همکار! دندانپزشک گرامی! بیزحمت فحش خورتان را چرب کنید، کار و زندگیتان را تعطیل کنید و با شرکت در تجمع فلان، حمایت خود را از همکاران پزشک خود نشان دهید.
حالا وضع دندانپزشکان تازه فارغ التحصیل بهتر هست چون یک باک مخفی سوم هم برای فحش اضافی دارند: «ما باتجربهها و کار درستها»
بیماران یک قانون نانوشته جالب دارند: هر گونه ناهنجاری و یا حتی هنجاری که برای اولین بار متوجه وجود آن در دهان خودشان شدهاند، مربوط به آخرین باری است که به دندانپزشکی رفتهاند: پریدگی ترمیم آمالگام زمان وینستون چرچیل، فرنوم لب بالا، روگا…
– سقف دهنم صاف صاف بود! من که سنی ندارم که چروک بخورم. دکتر خیر ندیده قبلی که الهی بره زیر هجدهچرخ، دیروزهمچین دندونم رو کشید که همون لحظه سقف دهنم چروک خورد. ده سال پیرتر شدم. بیاین اینم عکس آتلیهای من هست زیاد قدیمی نیست مال عروسی دخترخالمه. سال شصت و نه… عین الیزابت تایلور بودم به خدا.
ما کار درستها و با تجربهها از این قانون استفاده میکنیم و قانون کاربردی خودمان را ارایه میدهیم: بدترین چیزها در دهان بیمار مربوط به جوانترین دندانپزشکی است که تا حالا دست در آن دهان برده است.
بر طبق این قانون حرف را از دهن بیمار میقاپیم و تقصیررا مثل طوق طلا میاندازیم گردن آنکه شماره نظامش قطورتر و گردنش نازکتر است:
– خانم شما چطوری زنده هستید! سقف دهنتون بد جوری چروک خورده! اصلا اینکه تا حالا سرطان سقف دهان نگرفتهاید از عجایب است. بشینید تا خودم درستش کنم دیگر هم پیش این همکار بیتجربه نرویدها!
فاکتور تجربه معجزه میکند. شما میتوانید هر چیزی را گردن دندانپزشک جوانتر از خودتان بیندازید. یک میکرون کوتاه بودن اندوی هفتاد سال پیش، پریدگی کامپوزیتی که خودتان انجام داده بودهاید وحتی لندمارکهای آناتومیک، تکرار میکنم هر چیزی:
– خانم این همکار بیتجربه ما حسابی خرابکاری کرده ها. شما اصلا متوجه این گوشت زایدی که داخل دهانتون در اومده شدید؟! همینکه باهاش حرف میزنید، این ناشی از تراش بدی هست که دکتر قبلی روی دندون سه بالاتون داده. ممکنه تبدیل به سرطان بشه. دیگه نری پیش این جوجه دندونپزشک. بیا پیش خودم..
– ولی فکر کنم این از قبل از تراش دندونم هم توی دهنم بوده. اسمش هم زبون هست.
– من سی سال سابقه کار دارم اون جوجه دکتر سه سال. یعنی من اشتباه میکنم که میگم تو دهنت خرابکاری کرده؟!
– سییییی سال؟!!!!!! حق با شماست. من نباید به حرفتون شک میکردم.
– مزد فراوان:
در قسمت خروجی معادن الماس آفریقای جنوبی رسم بوده که یک مامور دستکش به دست، بردههای محکوم به اعمال شاقه را عمیقا تفتیش بدنی میکرده که مبادا یک سر سوزن از الماسی که برایش جان کندهاند را در مخفیگاههای نهانی بدنشان جاساز کرده باشند. درست است که درمانگاههای دندانپزشکی به نسبت معادن کار اجباری جاهای مخوفتری هستند و صاحبان آنها از استثمارگران معادن بیشتر حواسشان به بردههایشان هست، ولی اگر شما روزی دیدید یک دندانپزشک تازه فارغالتحصیل و «درصدی کار» سقفی بالای سرش دارد یا نگران قسطهایش نیست مطمئن باشید موفق شده است قسمتی از حق خودش را دور از چشم بردهدار و مامور دستکش به دستش، جاساز کند و از معدن بیرون بیاورد وگرنه به نظر صاحبان معدن و درمانگاههای دندانپزشکی همان یک وعده سوپ گزنه معدن یا چای و بیسکوییت ساقه طلایی درمانگاه بهعنوان مزد کافیست؛ آنهم برای اینکه برده یا دندانپزشک جوان از گرسنگی تلف نشود و ضرر اقتصادی ایجاد نشود.
منبع:دندانه