درباره علاء الاسوانی، معروفترین دندانپزشک مصر
نوشتن و دندانپزشکی یک چیز را درمان میکنند: نوع بشر
علاء الاسوانی معروفترین دندانپزشک مصر در سراسر دنیا است. البته دلیل شهرت آقای الاسوانی، نه حرفه او به عنوان پزشک بلکه قلمش است که به ویژه با کتاب «عمارت یعقوبیان»، از او نویسندهای جهانی ساخت.
آن چه در ادامه میآید، بخشهایی از گزارش روزنامه «گاردین» درباره این دندانپزشک جسور و یادداشت او برای روزنامه «نیویورک تایمز» است:
«آن ۱۸ روز زیباترین روزهای زندگی من بودند.» این را درباره ژانویه ۲۰۱۱ و جمع شدن مردم در میدان تحریر قاهره میگوید که بساط نظام دیکتاتوری حسنی مبارک را برچید و بهار عربی را به اوج رساند: «وقتی در دل چنین حادثه بزرگی قرار میگیری، نمیتوانی –یا من نمیتوانم- مستقیم یک رمان درباره آن بنویسی. باید فاصله بگیری. من حالا این فاصله را گرفتهام…» اینها را الاسوانی با آن صدای بم و لهجه انگلیسیاش میگوید.
او ۳ سال پیش کتابی به نام «باشگاه اتومبیل مصر» بیرون داد که اتفاقات آن در دهه ۱۹۴۰ میلادی میگذرد اما درباره بالا و پایینهای تاریخی در خاورمیانه است، و خودش مفهوم آن را این طور بیان میکند: «آیا همه واقعاً آماده بودند تا بهای آزادی را بپردازند؟ آیا آدمهایی که دههها در حکومت دیکتاتوری زندگی کرده بودند، دلشان برای آزادی تنگ شده بود یا به آن عادت کرده بودند؟ این سوالی است که در رمان من و همچنین در مصر مطرح میشود.»
با این حال، این نویسنده ۵۹ساله به آینده خوشبین است. اکنون حکومت مصر حمایت کمتر از ۲۰ درصد از مردم را دارد اما الاسوانی امیدوار است که قبل از مرگ، آزادی کامل را در کشورش ببیند.
وقتی از او میپرسم، چطور میتواند مطمئن باشد که «الان مصریها دیگر آن مصریهای زمان مبارک نیستند»، جواب میدهد: «چون من رمان نویس هستم. کار من این است که مردم را درک کنم و بفهمم… بله، ما از نظر سیاسی به هیچ چیزی نرسیدهایم. اما من معتقد نیستم که انقلاب یک تغییر سیاسی است؛ آن را یک تغییر انسانی می دانم. مردم بر مانع ترس غلبه کردهاند و این دیگر بازگشت ناپذیر است. برای همین من خوشبین هستم.»
عزم برای نویسنده شدن
او در خانوادهای ثروتمند و تحصیلکرده به دنیا آمد و در ۱۱ سالگی تصمیم گرفت نویسنده شود. حتی یک بار ۲۴ ساعت پشت سر هم کتاب خواند تا مادرش از نگرانی به گریه بیفتد. با این حال، بنا بر توصیه پدرش و با این عقیده که زندگی با درآمد نویسندگی غیرممکن است (حتی نجیب محفوظ مصری که نوبل برد هم یک شغل دیگر داشت) دندانپزشکی خواند و هنوز هم در قاهره مطب دارد:
«توانستهام خرج زندگیام را با دندانپزشکی دربیاورم. هیچ وقت هیچ دولتی به من پول نداد و همین مساله باعث شده بتوانم نظرم را بگویم. دوم این که این شغل راه فوق العاده ای برای ارتباط برقرار کردن با مردم است. میتوانم توی چشمانت ببینم که میپرسی: «چطور میشود با آدمهایی که زیر دستت نشستهاند و دهانشان باز است، ارتباط برقرار کرد؟» اما من یک دندانپزشک معمولی نیستم. به حرف مریضها گوش میدهم و با آنها دوست میشوم…
رماننویسها سخت تلاش میکنند تا تجربیات انسانی را به دست بیاورند. آنها دنبال شخصیتهایی میگردند که ممکن است الهام بخششان شود. به جاهای غیرعادی میروند تا مواد لازم برای رمانهایشان را جمع کنند. من خوش شانس هستم که مجبور نیستم این ماجراجوییها را انجام دهم چون همزمان رمان نویس و دندانپزشک هستم. حرفه دندانپزشکی شما را قادر میکند تا نمونههای متعددی از آدمها را در کلینیک ببینید که گاهی اوقات شبیه پشت صحنه تئاتر میشود، جایی که بازیگران بدون لباس و گریم هستند و دیگر بازی نمیکنند.
مساله ای که به طور روزافزون با آن روبرو هستم، تفسیر وهابیها از اسلام است، که در مصر نفوذ بیشتری هم دارد و بر طبق آن، زنها باید صورتشان را با نقاب بپوشانند و هیچ کاری با مردها نداشته باشند، حتی برای درمان پزشکی. هرچقدر هم که بیمار باشند، زن باید توسط دکتر زن درمان شود، حتی اگر تجربه کمتری داشته باشد.
یک بار یک زن با نقاب به کلینیک من آمد. شوهرش هم همراهش بود و جوری به من و کارکنانم نگاه میکرد که انگار آدم دزد هستیم.
از بیمار خواستم که روی صندلی بنشیند. شوهرش که تاکید داشت کنار او باشد، یکدفعه گفت: «اگر لازم است همسرم نقابش را بردارد، تو میتوانی بمانی ولی بقیه باید همین الان از اتاق بروند.»
من جواب دادم: «اینهایی که در اتاق هستند، این جا نیستند که به صورت زن تو نگاه کنند. دستیار دندانپزشک اند و حضورشان لازم است. تازه اگر عصب دندان آسیب دیده باشد، باید توسط متخصص درمان شود که مسیحی است.»
این جمله آخر را با آب و تاب گفتم و عقب رفتم. مرد زنش را گرفت که بروند ولی در بین شگفتی ما، زن سر باز زد.
چند کلمهای پچ پچ کردند که به داد و بیداد تبدیل شد و فهمیدیم که زن بیچاره از این که دیدگاه افراطی شوهرش مانع از درمان او میشود، عصبی شده. این باعث شد بفهمم، خیلی از زنهایی که ما به آنها به چشم بنیادگرا نگاه میکنیم، خیلی ساده، زندانی نگاه بسته شوهرشان هستند.
بعد از ۳۰ سال دندانپزشکی و نویسندگی، دیگر فکر نمیکنم اینها دو حرفه مجزا هستند. دندانپزشکی درد آدمها را ساکت میکند و نویسندگی درد و اندوه انسانها را به خواننده منتقل میکند تا انسانتر و حساستر شوند، دید بازتری پیدا کنند، کمتر در قضاوت عجله کنند، بیشتر قدرت درک نقاظ ضعف و بخشش اشتباهات را داشته باشند.
هر دوی آنها یک چیز را درمان میکنند: نوع بشر.»
موفقیت در زمان ناامیدی
موفقیت وقتی از راه رسید که ناامید شده بود و میخواست به نیوزیلند مهاجرت کند: «مستأصل شده بودم چون در دهه ۱۹۹۰ سه بار درخواستم برای چاپ رد شده بود. به همسرم گفتم، ادبیات دیگر بس است. ۱۰ سال سخت کار کردهام و حتی یک کتاب هم از من چاپ نشده… به او گفتم رمانی که رویش کار میکنم را تمام میکنم، مثل همیشه پول ۵۰۰ نسخه را میدهم تا برای دوستانم و منتقدان چاپ شود و بعد، دست از این کار میکشم.»
آن کتاب عمارت یعقوبیان بود که چاپ اولش در سال ۲۰۰۲ کامل فروش رفت: «مطمئن نیستم واقعاً میتوانستم دست از نوشتن بکشم ولی خیلی عصبانی بودم.» با این حال میگوید: «عمارت یعقوبیان من را نجات داد.» این کتاب که درباره زندگی در قاهره امروز است، بیش از یک میلیون نسخه در ۳۵ زبان فروخت و فیلمی که از آن در مصر ساخته شد، رکورد زد.
ممنوعیت چاپ آثار در مصر
الاسوانی در سالهای اخیر درگیر فعالیتهای سیاسی شده و به همین دلیل چاپ آثارش در مصر ممنوع است. از او به عنوان یک ضدصهیونیست نیز نام برده میشود.
او سال گذشته در مصاحبه با یک روزنامه فرانسوی، در اعتراض به ممنوعیت چاپ آثارش در مصر گفت: «در حالی که همه جای دنیا کتاب چاپ میکنم، نمیتوانم در کشور خودم این کار را انجام دهم. آزادی بیان وجود ندارد، شرایط بدتر از دوران مبارک شده است.»
منبع:دندانه